نامبر وان - مجله اینترنتی سرگرمی

نامبر وان مجله سرگرمی ، تفریحی،علمی،و...

نامبر وان - مجله اینترنتی سرگرمی

نامبر وان مجله سرگرمی ، تفریحی،علمی،و...

نامبر وان - مجله اینترنتی سرگرمی
با سلام
به وبلاگ من خوش اومدین !

دوستان هر چقدر خواستید میتونید از مطالب کپی کنید ،فقط اینکه اگر لینک ما رو بزارید مشکلی پیش نمیاد و هممون راضی میشیم !

باتشکر
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
© کپی برداری از تمامی مطالب سایت آزاد میباشد فقط آدرس وبلاگ را حتما بیان کنید.

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ب.ظ

فرارسیدن دوباره امتحانات

بنام خدا

سلام

فرا رسیدن ایام غمبار امتحانات را بر همگان تسلیت عرض مینمایم !

غم آخرتون باشه ........


خیلی وقته سری به وبلاگم نمیزدم حالا دیدم واقعا حوصله درس خوندن ندارم دارم الان خودمو با اینجور چیزا مشغول میکنم ! یعنی اصلا بجز درس همه چی میچسبه.

۲ نظر ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۳
مدیریت سایت
جمعه, ۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ب.ظ

اس ام اس تبریک نوروز سری 1

سلام

خب یک ماه مونده به عید گفتم از الآن سری های اس ام اس نوروز رو شروع کنیم !


یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شما عزیزان مسئلت.

۱ نظر ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۳۰
مدیریت سایت
چهارشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ب.ظ

جوک سری 16

حجاج ایرانی یه ماه قبل از عزیمت، تو بازارها مشغول خرید سوغاتی اند!
پس چرا خدا بهشون یاد نمیده تقلب خوب نیست؟ D:

جوک جدید --- جوک خفن --- نامبر وان --- جوک خنده دار -- لطیفه

امروز ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻛﻨﺎﺭ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﻭﺍﻳﺴﺎﺩﻩ بود ﺑﻬﺶ گفتم ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺳﺎﻋﺖ ﭼﻨﺪﻩ؟

ﻧﮕﺎﻡ ﻛﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺳﺎﻋﺘﻲ 50

.

.

ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ همش ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﻛﻪ ﺗﺎ 24 ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ؟؟


۱ نظر ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۰
مدیریت سایت
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ب.ظ

جوک سری 15

باز هم ما آمدیم با سری جوک جدید و خفن !
این مجموعه ی جوک خیلی قشنگه ! حتما بخونید تا روده بر شید !
اهممممممممممممممممممممممممممم


میدونید چرا لب گوسفند تو کله پاچه نیست ؟
.
.
.
.
.
.
.
خدایییش اگه بود روت میشد به کله پاچه فروش بگی آقا یه لب بده !
مخصوصا اگه یارو سیبیل کلفتم بود.
۳ نظر ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۰
مدیریت سایت
شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ب.ظ

شعر طنز آدمی

بنی آدم ابزار یکدیگرند - گهی پیچ و مهره ، گهی واشرند

یکی تازیانه ، یکی نیش مار - یکی قفل زندان ، یکی چوب دار

یکی دیگران را کند نردبان - یکی میکشد بار نامردمان

یکی اره شد نان مردم برید - یکی تیغ شد خون مردم بخورد

یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل - یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل

یکی چون قلم خون دل می خورد - یکی خنجر است و شکم می درد

خلاصه پر از نفرت و کین و اندوه و آز - یکی همچو کفتار و کرکس یکی چون گراز

نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز - همه پر کلک ، پر ریا ، حقه باز

۰ نظر ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۰
مدیریت سایت
جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۵۰ ب.ظ

جوک جدید 14

سلام

یه سری جک خیلی توپپپپپپپپپ براتون تهیه کردم بخونین حال کنین !


فقط حاللللللللللللللللللللل کنید !!!



از یارو میپرسن :تو از زنت میترسی؟
میگه :چرا باید بترسم؟
لباسارو شستم
اتومو کردم
غذامو پختم
ظرفامو شستم
شیشه هارو تمیز کردم
زیر بچه رو هم عوض کردم
اونی که کاراش مونده باید بترسه!!!




....

۱ نظر ۰۳ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۵۰
مدیریت سایت
سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۱۲ ق.ظ

داستان پسر کوچک و پول

روزی پسرکی وارد مغازه ای میشود و مغازه دار در گوش مشتری میگوید: «اون پسر رو میبینی؟ اون احمق ترین پسرِ دنیاست! ببین الان بهت ثابت میکنم!»

مغازه دار یه اسکناس یک دلاری توی یک دستش و دو تا سکه 25 سنتی توی دست دیگرش میگذاره و پسرک رو صدا میکنه و بهش میگه: «پسرم، کدوم دست رو میخوای؟» پسرک سکه ها رو بر میداره و از مغازه بیرون میره. مغازه دار رو به مشتری گفت : «نگفتم؟»

بعدا وقتی مشتری از مغازه بیرون میاد، پسرک رو میبینه که داره از مغازه ی بستنی فروشی میاد بیرون.
میگه : «عمو جون، میتونم بپرسم چرا توی مغازه سکه ها رو انتخاب کردی؟»

پسر در حالی که بستنی رو لیس میزد، رو به مرد گفت: «چون روزی که اسکناس رو بردارم، بازی تموم میشه!!»

۱ نظر ۳۰ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۲
مدیریت سایت
دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۱۱ ب.ظ

مرد ژاپنی و چشم درد

در ژاپن مرد میلیونری برای درد چشمش درمانی پیدا نمیکرد، بعداز نا امید شدن از طبیبان پیش راهبی رفت راهب به او پیشنهاد کرد به غیر از رنگ سبز به رنگ دیگری نگاه نکند.

وی پس از بازگشت به خانه دستور خرید چندین بشکه رنگ سبز را داد تا همه خانه را رنگ سبز بزنند،

همه لباسهایشان و وسایل خانه و حتی ماشینشان را به رنگ سبز تغییر دادند و چشمان او خوب شد.
 تا اینکه روزی مرد میلیونر راهب را برای تشکر به منزلش دعوت کرد زمانیکه راهب به محضر مرد میرسد جویای حال وی میشود مرد میگوید:"خوب شدم ولی این گرانترین مداوایی بود که تا به حال داشته ام... راهب باتعجب گفت اتفاقا این ارزانترین نسخه ای بوده که تجویز کرده ام برای مداوا تنهاکافی بود عینکی باشیشه سبز تهیه میکردید !!

۰ نظر ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۷:۱۱
مدیریت سایت
دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۰۳ ب.ظ

داستان پادشاه و نجار

ﭘﺎﺩﺷﺎﻩی ﺑﻪ ﻧﺠﺎﺭﺵ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻋﺪﺍﻣﺖ ﻣﻴﮑﻨﻢ، ﻧﺠﺎﺭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ.
 ﻫﻤﺴﺮﻧﺠﺎﺭ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺮﺷﺐ ﺑﺨﻮﺍﺏ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻳﮕﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﻫﺎﻱ ﮔﺸﺎ ﻳﺶ ﺑﺴﻴﺎﺭ.
 ﮐﻼﻡ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺁﺭﺍﻣﺸﻲ ﺑﺮﺩﻟﺶ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪ ﺻﺒﺢ ﺻﺪﺍﻱ ﭘﺎﻱ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪ،ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﻱ، ﭘﺸﻴﻤﺎﻧﻲ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﻳﻐﺎ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺟﻠﻮ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺯﻧﺠﻴﺮﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻋﺪﺍﻣﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ گند زدن ﺑﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ  ما ﺭﻓﺖ...........

۰ نظر ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۷:۰۳
مدیریت سایت
يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۴۹ ب.ظ

14 ویژگی فلفل سیاه


برخی از خواص و ویژگی های دارویی و درمانی فلفل سیاه را در این پست بیان خواهم کرد !
۰ نظر ۲۸ دی ۹۳ ، ۱۴:۴۹
مدیریت سایت