شعر طنز آدمی
بنی آدم ابزار یکدیگرند - گهی پیچ و مهره ، گهی واشرند
یکی تازیانه ، یکی نیش مار - یکی قفل زندان ، یکی چوب دار
یکی دیگران را کند نردبان - یکی میکشد بار نامردمان
یکی اره شد نان مردم برید - یکی تیغ شد خون مردم بخورد
یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل - یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل
یکی چون قلم خون دل می خورد - یکی خنجر است و شکم می درد
خلاصه پر از نفرت و کین و اندوه و آز - یکی همچو کفتار و کرکس یکی چون گراز
نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز - همه پر کلک ، پر ریا ، حقه باز